نویسنده
درباره نویسنده
کریم دلاوری
تعداد پست ها 359

درباره:

متخصص اطفال ،کودکان و نوزادان ،مشاور ژنتیک ادرس مطب شیراز بلوار ازادی بین کوچه 6 و 8 روبروی پارکینگ باباکوهی ساختمان پزشکان بهار طبقه اول واحد یک شمالی

  • اثرات مخرب ناملایمات بر تکامل مغز

هنگامیکه کودکان در محیط‌هایی که تحت تاثیر فقرعمیق و قرار گرفتن در معرض خشونت و دسته ای از عوامل که ما آنها را از لحاظ آماری همراه با عواقب ضعیف می دانیم قرار می گیرند، می‌دانیم آنها احتمال مسائلی را در مدرسه ،اختلالاتی را در رفتار و اختلالاتی را در بهره وری اقتصادی آینده و مسائلی در سلامت جسمی و روانی ایجاد می کنند

امروز قصد داریم درباره آنچه دانش به ما درباره اثرات مخرب  ناملایمات 

 تکامل مغز می گوید  صحبت کنیم و به این سوال پاسخ بگویم چه اتفاقی می افتد

هنگامی که همه چیز به خوبی پیش نمی رود چه اتفاقی می افتد؟ هنگامیکه کودکان

 در محیط‌هایی که تحت تاثیر فقرعمیق و قرار گرفتن در معرض خشونت و دسته ای

 از عوامل که ما آنها را از لحاظ آماری همراه با عواقب ضعیف می دانیم قرار می گیرند

، می‌دانیم آنها احتمال مسائلی را در مدرسه ،اختلالاتی را در رفتار و اختلالاتی

را در بهره وری اقتصادی آینده و مسائلی در سلامت جسمی و روانی ایجاد می کنند

چیزهایی که ما مدت طولانی است می دانیم ، اما

چه انقلابی در زیست شناسی رخ داده است

این چه معنایی می دهد ؟

بدین معنی است که بدرفتاری در اوایل

زندگی باعث تغییرات فیزیولوژیکی در بدن می شود

که تا بزرگسالی ادامه داشت ، چه بزرگسال به یاد داشته باشد

در کودکی حتی با آگاهی با او بدرفتاری شده است یا به یاد نداشته باشد . 

اگر در سنین پایین رخ داده باشد ،

خواه یک حافظه آگاهانه وجود داشته باشد یا

نه ، خاطرات بیولوژیکی در وجود دارد.

همانگونه که تعداد عوامل خطر افزایش می یابد ،

احتمال اینکه عملکرد خوبی داشته باشیم واقعاً پایین می رود.

این مطالعه خاص نشان داد که در گذر زمان

90 تا 100 درصد کودکانی که  شش یا

هفت عامل خطر در زندگی آنها ،وجود داشته

در ارزیابی رشد اوایل سه سالگی در بسیاری از حیطه ها

نمره قبولی کسب نمی کنند .

نه تنها رشد عاطفی یا اجتماعی  را درگیر می کند

 بلکه برروی شناخت و زبان نیز اثر می گذارد .

این یافته ای است  که بارها و بارها

در هر مطالعه دیده شده و تکرار می شود .

وجود تعداد معدودی از عوامل  خطر چندان اثری بر روی اکثر کودکان ندارد

، اما انباشت ،و اثر تجمعی  بار عوامل خطر همیشه با

موارد استثنایی بسیار محدود منجر به بروز مشکلاتی می شود

که باعث افزایش فشار و بار اضافی بر کودکان شده  و یک مشکل بزرگ برای جامعه ایجاد می کند.

که یک مرز جدید هیجان انگیز را برای ما گشوده است تا

این که بفهمیم  ناملایما تی وارد شده  به بدن ،چگونه

منجر به  بروز مشکلات در یادگیری و رفتار و در سلامتی می شود

به نوعی باز کردن یک جعبه سیاه است

از عوامل اجتماعی و به دست آوردن

بینش بهتری درباره چگونگی منجر شدن  ناملایمات  به نتایج ضعیف

ابتدا اجازه دهید داده های چند مطالعه که نکات بسیار مهمی

نشان می دهد با شما در میان بگذارم.

اولین مطالعه ای است که در سال 2007 انجام شده است

اولین مطالعه در سال ۲۰۰۷ در کشور آمریکا انجام شده بر روی کودکان ۳ ساله

که در سیستمهای محافظتی کودکان تحت مراقبت قرار داشته اند انجام شده

 و تمامی این کودکان به میزان قابل توجهی قربانی  سوءرفتار یا سوء استفاده و یا بی توجهی  بوده اند.

این مطالعه سوال فوق و فراتر از سوء استفاده و غفلت را مطرح کرده و

به دنبال این پاسخ است که چگونه با  اضافه کردن یک عامل خطر دیگر

 ایجاد کننده ی نتایج ضعیف  کودکان سه ساله  چه می کنند ؟

این مطالعه علاوه بر پاسخ به سوال فوق و فراتر از سوء استفاده و غفلت

 اثر فقر، آموزش پایین، والدین وجود بیماری روانی در والدین ،اثر زندانی شدن

والدین که  تمامی این موارد ، به طور جداگانه و مستقل به نتایج ضعیف منجر

 می شوند را مورد بررسی قرار می دهد

یک یا دو خطر اضافی باعث سقوط نمی شود

ما آنقدر آسیب پذیر نیستیم که نتوانیم به طور کلی

با مشکلات ،  حتی ناملایمات رفتاری سازگار شویم.

بگذارید اکنون به قسمت دیگری از

جهان برویم و در مورد مطالعه انجام شده در

Dunedin ، یک شهر  نسبتا کوچک در نیوزیلند صحبت کنیم

 

یک مطالعه کوهورت چندین دهه پیش آغاز شد

هر زن بارداری در شهر در مطالعه ای

شرکت داده شد و این مطالعه از زمان بارداری شروع شد و کودکان

را تا سن بزرگسالی دنبال کرد

 داده هایی که اکنون می خواهم در مورد آنها صحبت کنم

در این نمودار نشان داده شده و از پیگیری 32 ساله بزرگسالانی حاصل شده

که داستانهای زندگی آنها از قبل از تولد آنها مستند شده است

و در این مورد خاص ، مطالعه ماده ای به نام پروتئین واکنش پذیر c

در آزمایش خون سطح را بررسی کرد این نشانگر افزایش التهاب

 است.

بخوبی نشان داده شده است که افرایش سطح crp   تا حدودی با خطر بیشتری برای بیماری های قلبی مرتبط است

بنابراین آنچه این مطالعه نشان داد ، در سن 32 سالگی

 درحدود 15 درصد از افراد سالم ،

جمعیت بالغ طبیعی سطح پروتئین واکنش پذیر c افزایش یافته بود

احتمالاً سطح پروتئین واکنش پذیر c

منعکس کننده برخی از استعدادهای ژنتیکی ،

که نشان دهنده افزایش احتمال بالقوه برای بیماری های قلبی است،می باشد .

از آن افراد که در سن 32 سالگی در انها افسردگی بالینی تشخیص داده شده است ،، آنها

سطح بسیار بالاتر ، تقریباً سی درصد ، پروتئین واکنش پذیر c ، داشته اند که

در بسیاری از مطالعات دیگر نیز نشان داده شده است.

افراد مبتلا به افسردگی افزایش فعالیت در سیستم های وابسته به  التهاب دارند .

 

 

گروه بعدی بزرگسالانی 32 ساله بودند

که مستند سو رفتار با آنها در کودکی وجود دارد

، و در این مورد خاص ، بیش از 30 درصد از افراد سالم ،

بزرگسالان عادی که سابقه بدرفتاری داشته اند واکنش پروتئین C بسیار

بالاتر از دیگر گروه ها افزایش یافته است

و برای کسانی که بدرفتاری در کودکی و به عنوان یک بالغ  32 ساله افسردگی

داشته اند ، تقریبا 40٪ پروتئین واکنش پذیر C افزایش یافته است.

این چه معنایی می دهد ؟

بدین معنی است که بدرفتاری در اوایل

زندگی باعث تغییرات فیزیولوژیکی در بدن می شود

که تا بزرگسالی ادامه داشت ، چه بزرگسال به یاد داشته باشد

در کودکی حتی با آگاهی با او بدرفتاری شده است یا به یاد نداشته باشد . 

اگر در سنین پایین رخ داده باشد ،

خواه یک حافظه آگاهانه وجود داشته باشد یا

نه ، خاطرات بیولوژیکی در وجود دارد.

همه چیز اتفاق می افتد ، همه چیز در بدن تغییر می کند

اما  بدن فراموش نمی کند. بدن  بطور زیستی خاطرات مداوم از آن دارد

داستان های مشابه با شواهد علمی به طور روزافزونی در حال افزایش هستند این شواهد به ما می گویند چه تغییرات بیولوژیکی با ناملایمت های قابل توجه در ابتدای زندگی همراه هستند واثار این ناملایمات به سال‌های بعدی عمر گسترش می یابد و حتی این آثار تا پایان ناملایمات و حتی زمانی که دیگر وجود ندارند ، وجود دارند.

 این شروعی  برای باز کردن جعبه سیاهی  است که در آن خواهیم فهمید چگونه ناملایمات ابتدایی زندگی منجر به مشکلات بعدی  دهه‌های بعدی عمر می شود و چرا بالغین ای که شرایط بسیار نامساعد در سال‌های ابتدای عمر داشته اند بیماری های مزمن بیشتری دارند ،چرا آنها بیشتر به بیماری قلبی دچار می‌شوند ،چرا آنها بیشتر دچار فشار خون می‌شوند و چرا آنها بیشتر مبتلا به بیماری قند می شوند .چرا آنها به میزان افراد فاقد شرایط نامساعد عمر نمی کنند چرا طول مدت زندگی توسط تجارب ابتدای زندگی تعیین می شود

اجازه بدهید مقدار کمی درباره مفهوم استرس و اثر آن بر روی تکامل مغز صحبت کنیم . به عنوان  ابتدایی ترین نکته  مهم است بدانیم  که تمامی انواع استرس بد نیستند استرس بخشی از زندگی نرمال است و کودکان را از منابع استرس که دوستشان ندارند محافظت می کند .کودکان باید یاد بگیرند که چگونه با استرس کنار بیایند. تحمل نکردن و  تجربه نکردن هیچ استرسی خود بد خواهد بود.

 اما سه پاسخ متفاوت استرس متفاوت  وجود دارند ودانش به ما میگوید که به این  انواع توجه دقیقی را اعمال کنیم .

اولین نوع را با عنوان استرس مثبت می شناسیم این نوع استرس وابسته به فعال شدن سیستم استرس در استرس های نرمال روزمره است

          استرسی که کودک در اشتراک گذاشتن اسباب بازی هایش با دیگر بچه ها دارد.

          استرس ناشی از عدم توانایی خوردن هرگونه غذایی که پیش روی اوست

          استرس داشتن یک بازی خوب با سایر کودکان

          استرس بودن در یک برنامه جدید دوران کودکی و

          روز اول برخورد با کسی که وی را قبل از این نمی شناخته است

 

سیستم پاسخ به استرس دوست ماست و بدون آن ما قادر به پاسخگویی به چالش های خود نیستیم و زندگی ما در معرض خطر قرار خواهد گرفت این سیستم در زیست شناختی بدن ما ساخته شده است هر گونه حیوانی دارای یک سیستم پاسخ به استرس است استرس مثبت با چالش های روزانه کودکی نظیر رفتن به دکتریا زدن یک واکسن همراه است سیستم استرس فعال میشود و بالغین به طور پایه‌ای به شما یاد می دهند که چگونه با آن کنار بیایید و و این کمک باعث می شود سیستم پاسخ به استرس به حالت زمینه خود بازگشته و شما از لحاظ جسمی احساس بهبودی کنید صفحه دوم پاسخ استرس مقدار بیشتری نگران کننده است و آن را استرس قابل تحمل می نامیم

این استرس چیزی بیشتر از این جمله است که شما نمی‌توانید در یک لحظه 5 تا بیسکوئیت بردارید استرس همراه با چالش های جدی تر مانند مرگ یکی از عزیزان اعضای خانواده درگیری خانوادگی قابل توجه و یا شاهد یک واقعه و یا خشونت بودن و یا واقع شدن به عنوان قربانی در یک فاجعه طبیعی مانند زلزله یا سونامی

این انواع وقایعی که باعث سطوح متفاوتی از استرس در هر فرد می شود و سوال این است که ما چگونه می توانیم سیستم پاسخ به استرس را در برخورد با این موقعیت ها به حالت طبیعی برگردانیم برای کودکان جوان این بستگی به این دارد که بالغین ای که از آنها مراقبت می کنند حس اطمینان و امنیت را به آنها منتقل کنند.(تصویر زیر :تیم درمانی در زلزله کرمانشاه )

این به ما توضیح می‌دهد که چرا در شرایط استرس بالغین به‌طور ذاتی و غریزی در اطراف کودکان جمع می شوند تلاش می‌کنند که آنها احساس امنیت بیشتری کرده و احساس بهتری داشته باشند از

لحاظ احساسی و روانشناسی این یک حس خوب بودن را ایجاد کرده و  آن را توسعه می‌دهد . از لحاظ جسمی و از لحاظ شناختی پاسخ سیستم استرس به حالت  حالت زمینه‌ای برمیگردد

و این ما را به سومین پاسخ استرس هدایت می کند که ما درباره آن نگران هستیم  و در کودکان در محیط‌های بسیار نامساعد همراه با فقر مزمن ،خشونت مزمن   و یا  تهدید زندگی می کنند رخ می دهد

این همان است که ما آن را به عنوان استرس سمی می شناسیم و در بیشتر مواقع هنگامی که سیستم پاسخ به استرس فعال می شود فعال باقی می ماند سیستم پاسخ به استرس برای فعال ماندن در بیشتر مواقع طراحی نشده است این سیستم برای آن طراحی شده است که به تهدیدهای حاد پاسخ دهد و هنگامیکه به مدت زیاد و به طور مداوم فعال باقی بماند همانند روشن نگه داشتن یک اتومبیل برای مدت زمان زیاد و در یک مدت باعث ایجاد از هم گسیختگی  و خستگی و سایش در بدن می شود

بخشهای مختلف سیستم پاسخ به استرس اثرات جانبی متفاوتی بر بخش‌های مختلف بدن ما دارند به عنوان مثال افزایش هورمون‌های استرس نظیر کورتیزول به صورت کوتاه مدت باعث هوشیاری بیشتر

و آزادسازی گلوکز برای در دسترس قرار گرفتن ماهیچه ها برای مقابله با تهدید است و اگر به طور بلند مدت بالا باشد ،بدن را و بعضی از قسمت های بدن مثل قشر پیشانی قدامی که در آن مدارهای عملکردی سطح بالا وجود دارند و ناحیه هیپوکامپ که در ان مدارهای حافظه وجود دارند فعال می شوند .

این نواحی مغز به بالابودن مزمن کورتیزون آسیب پذیر هستند

و مسیرهای تکاملی در حال ساخت می تواند گسیخته شود

این به ما در فهم اینکه چرا کودکانی که در شرایط پراسترس و مزمن زندگی می کنند در یادگیری مشکل دارند .

این امر مساله انگیزه ای صرف نیست

بلکه ممکن است مساله ای در گسیختگی مدارهای مرتبط با توجه است .

این صرفا مساله ای در تکامل و و یادگیری نیست بلکه مساله ای در سلامت است

فعال بودن مزمن استرس و التهاب مزمن اترواسکلروز را تشدید می کند

بالابودن مزمن قند منجر به مقاومت به انسولین و ایجاد دیابت می شود

بنابر این استرس سمی که بالابودن مزمن سیستم پاسخ به استرس است

بیشتر مواقع در ابتدای کودکی زیربنای مسائل مزمن سلامتی است و دلیل آنست که چرا مسائل زیادی را می بینیم

پاسخ ،بازگرداندن سیستم پاسخ به استرس به سطح پایه پایه آن است و برای این کار دو راه وجود دارد

و در هر دوی این راه ها والدینی که از کودک مراقبت می کنند دارای یک نقش اساسی هستند

اولین نقش میزانی از توانایی والدین برای تعدیل کردن پاسخ استرس سمی  است

اگر یک جامعه تهاجمی وجود دارد اگر فقر شدیدی وجود دارد میزانی که والدین می توانند از پس این مشکلات برآیند و نوع حمایت کودکان از احساس ممتد استرس ناشی از آن وقایع ، کمک می‌کندکه فعالیت سیستم پاسخ به استرس کاهش یافته و مغز در حال تکامل را از اثرات آن حفظ کند.

اما این فقط کودک را از استرس محافظت نمی کند بلکه ظرفیت کنار آمدن با استرس را در آنها می سازد و این مورد اولین نقش کلیدی والدین در مراقبت پاسخگوی آنهاست که به معنی شکل دهی و تقویت مهارت های کنار آمدن با استرس در کودکان است این مهارت ها خود به خود شکل نمی گیرند این مهارت ها تحت تاثیر تجربه ها شکل می گیرند و تحت تأثیر بالغینی که کمک میکنند آنها شکل بگیرند این مهارت ها ساخته می‌شوند و کودکان آنها را تمرین می کنند

اجازه دهید به طور خلاصه بگویم : تجارب اولیه ساختار مغز در حال تکامل را در جهت بهتر بودن و یا بدتر بودن شکل می‌دهد و وقتی کودک در محیطی  پاسخگو و قابل پیش بینی است و احساس امنیت و ایمنی وجود دارد مجموعه این عوامل رشد و تکامل طبیعی را ارتقا می بخشد  این موارد باعث ارتقاء تکامل سیستم ایمنی سالم می شود این موارد باعث ارتقاء سیستم قلبی و عروقی سالم می شود و سیستم سوخت و ساز و تنظیم‌کننده سالم بدن ما .

 و باعث ایجاد زمینه قوی برای سلامت دائمی در طول  عمر  و توسعه موثر فردی می شود برخلاف آن وقتی کودکان در محیطی رشد می کنند که تهدید های مداوم وجود داشته باشد بار مداوم وجود داشته باشد و بار سنگینی که عملکرد روزانه را تحت تأثیر قرار دهد سیستم پاسخ به استرس بیش از حد فعال می‌شود و باعث ایجاد آن چیزی می‌شود که ما آن را استرس سمی می نامیم و باعث گسیختگی مدارهای مغزی در دوره بحرانی می‌‌گردد سیستم ایمنی را مختل میکند باعث ایجاد زمینه‌هایی برای خطر بیشتر برای مسائل کلی سلامت جسمی و روانی و اختلالاتی در یادگیری می شود تمامی این ها یک پیام را منتقل می کند تجارب اولیه ما به طور ذاتی بیولوژی و زیست‌شناختی بدن ما را شکل می دهد که می تواند یک زیربنایی قوی یا ضعیف برای سلامت یادگیری و رفتار ما در طول زندگی باشد.